سرویس دین و دعوت پایگاه اطلاع رسانی اصلاح

در این بخش به توضیحات مختصری از اسلام و ایمان خواهیم پرداخت.

معنی لغوی اسلام:

هرگاه ریشه‌ی کلمه‌ی «سَلَمَ» را در زبان عربی مورد بررسی قرار دهیم، می‌بینیم که دارای سه معنی به شرح زیر می‌باشد:

1) پاک، خالص و به دور از هر عیب و نقص 2) صلح، آشتی و امنیت 3) اطاعت و فرمانبرداری.

امام مودودی«رح» نیز برداشت خود را در مورد کلمه‌ی اسلام این چنین بیان می‌کند: «اسلام در لغت عبارت است از: تسلیم و فرمانبرداری؛ یعنی پذیرش اوامر و پرهیز از منهیات بدون اعتراض.»معنی اصطلاحی اسلام:

در اصطلاح، اسلام عبارت است از پرستش خدای یگانه، تسلیم، خشوع و اخلاص قلبی در پیشگاه پروردگار عالم و ایمان و باور به تمام اصول و قوانینی که از جانب او بر محمد(ص‎‎) نازل شده است.

قرآن، اسلام را در برابر شرک قرار داده و این چنین می‌فرماید:

قُلْ أَغَیرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیاً فَاطِرِ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ یطْعِمُ وَلا یطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلا تَکُونَنَّ مِنْ الْمُشْرِکِینَ[1]یعنی: بگو آیا «شایسته است» غیر خدا را سرپرست خود بدانیم در حالی‌که او آفریننده‌ی آسمان‌ها و زمین است و هم اوست که روزی می‌دهد (و رازق همگان است و همه به او نیازمندند) و به او روزی داده نمی‌شود (و نیازمند کسی نیست) بگو به من دستور داده شده تا در بین مسلمانان اولین کسی باشم که خود را تسلیم فرمان خدا نموده و از زمره‌ی مشرکان نباشم.

اسلام را به تعبیری می‌توان دین تمامی مخلوقات جهان دانست، زیرا همان طور که گفته شد، معنی اسلام عبارت است از «تسلیم و فرمانبرداری»، یعنی پذیرفتن اوامر و پرهیز از منهیات بدون اعتراض، پس در این صورت آفتاب، ماه و زمین، درخت، سنگ و... نیز تسلیم فرمان خدا هستند و به تعبیری مسلمان‌اند.

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَوَاتِ وَمَنْ فِی الأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِنْ النَّاسِ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیهِ الْعَذَابُ[2]یعنی: آیا ندیده‌ای که تمام کسانی که در آسمان‌ها بوده و یا در زمین هستند و خورشید و ماه و ستاره‌ها و کوه‌ها و درختان و جانوران و بسیاری از مردمان برای خدا سجده می‌برند (و به تسبیح و تقدیس او مشغول و سرگرم‌اند) و بسیاری از مردمان هم (غافل بوده و برای خدا سجده نمی‌برند و) عذابشان حتمی است (و مستحق عِقابند و این‌ها نزد پروردگارشان بی‌‌ارزش می‌باشند).

«اسلام» در رابطه با انسان عبارتست از: اطاعت و فرمانبرداری از خدا و خود را به خدا سپردن و از اختیار و استقلال خود دست شستن و تسلیم شدن در برابر پادشاهی و فرمان‌روایی او. کسی که تمام امور متعلق به خود را به خدا می‌سپارد، مسلمان است و کسی که کارهای خود را در اختیار خود نگه دارد یا غیر از خدا به کسی دیگر واگذارد، مسلمان نیست. منظور از خود را به خدا سپردن، این است که هدایتی را که خدا به وسیله‌ی کتاب و پیامبرش فرستاده است، پذیرفته شود و در پذیرش آن از «چون و چرا» اجتناب و هر مسئله‌ای را که در زندگی اتفاق می‌افتد در حل و فصل آن فقط از قرآن و سنت رسول(ص‎‎) اتباع و پیروی شود.[3]

مسلمان کیست؟

پیامبر(ص‎‎) در یکی از فرمایشات خود در این مورد می‌فرماید:

«المُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَیدِهِ»[4] یعنی: «مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش ایمن باشند.»

بنابراین یکی از صفات انسان مسلمان این‌ است که درونش را آن‌چنان از علف‌های هرز و آفات درونی پاک کرده باشد که سیمایش هم بشارت صلح و دوستی باشد:

سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ[5] یعنی: نشانه‌ی ایشان بر اثر سجده بر پیشانی‌هایشان نمایان است.

انسان مسلمان باید تلاش کند تا در اعمال و موضع‌گیری‌هایش، رنجشی (ناشی از استکبار درونی و هوا و هوس) برای کسی فراهم نیاورد و سراسر وجودش باران رحمتی برای اجتماعات بشری باشد. تنها در این صورت می‌تواند مفهوم واقعی اسلام را عملی کند و هم‌چون پیشوایش، - محمد بن عبدالله(ص‎‎)،- امین و معتمد مردم باشد.

مسلمان واقعی کسی است که از بیماری‌های اساسی پیروی از «نفس»، پیروی از «رسم‌های جامعه» و پیروی از «سایر انسان‌ها» منزه و مبرا باشد. مسلمان فقط همان کسی است که ‌جز خدا، بنده‌ی هیچ کس و غیر از رسول(ص‎‎) پیرو کسی دیگر نباشد. مسلمان واقعی کسی است که از صمیم قلب معتقد باشد که سراسر تعالیم خدا و رسولش(ص‎‎) حق است و هر آن‌چه خلاف آن باشد، باطل بوده و برای انسان چه در دنیا و چه در آخرت هر گونه خیر و صلاح فقط و فقط در پیروی از تعلیمات خدا و رسول(ص‎‎) است. کسی که به این اصل اعتقاد کامل داشته باشد در تمام معاملات زندگی خود فقط این را می‌بیند که دستور خدا و رسولش(ص‎‎) چیست؟ وقتی از این دستور اطلاع می‌یابد در برابر آن بدون چون و چرا سرش را خم می‌کند. آن‌گاه هر قدر قلبش برای رسیدن به خلاف آن بتپد و خانواده‌اش هر قدر حرف بزنند و اهل دنیا هر قدر مخالفت بکنند، او به هیچ یک از آن‌ها اعتنایی نمی‌کند، برای این‌که او می‌تواند به هر کدام از آن‌ها با صراحت بگوید که من بنده‌ی خدا هستم، بنده‌ی شما نیستم و من به رسول(ص‎‎) خدا ایمان آورده‌ام، به شما ایمان نیاورده‌ام.

خداوند مؤمنین را یاد می‌دهد که این‌چنین برنامه‌ای را در زندگی خود داشته باشند:

قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیای وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ * لا شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ[6] یعنی: بگو همانا نماز و عبادتم و زیستن و مردنم برای خدایی است که پروردگار جهانیان است. شریکی برای او نیست و به آن فرمان داده شده‌ام و من جزو نخستین مسلمانانم.

در حدیثی پیامبر(ص‎‎) آیه‌ی فوق را چنین شرح می‌دهد:

«مَنْ أحَبَّ لله، وَأبْغَضَ لله، وأعْطَى لله، وَمَنَعَ لله فَقَدْ اسْتَکْمَلَ الإیمَانَ.»[7] یعنی: «کسی که به خاطر خدا دوست داشته باشد و به خاطر خدا کینه داشته باشد و به خاطر خدا ببخشد و به خاطر خدا از عطا و بخشش امتناع ورزد، به حقیقت ایمان خود را کامل کرده است.»

از این آیه که گذشت، چنین استنباط می‌شود که اسلام، مقتضی آن است که انسان بندگی خود و مرگ و زندگی خود را فقط به خدا اختصاص بدهد و به‌جز خدا کسی دیگری را در آن شریک نداند. یعنی، نه بندگی او مخصوص به کسی دیگر غیر از خدای حقیقی باشد و نه مرگ و زندگی او.

تفسیر و تعبیر این آیه را که از قول نبی اکرم(ص‎‎) برایتان نقل کرده‌ایم، از آن بر می‌آید که محبت و نفرت آدمی و داد و ستد او در زندگی دنیوی باید منحصراً به خاطر خدا باشد و این خود یکی از مقتضیات ایمان است. زیرا بدون آن تکمیل ایمان هم ممکن نیست، چه برسد به مراتب عالی. هر اندازه در این مورد نقص و کمبود می‌باشد همان اندازه نقص و خلل در ایمان آدمی واقع می‌گردد. وقتی او از این جهت بنده‌ی خدا می‌گردد ایمانش کامل می گردد.




خداوند می‌فرماید:

فَلا وَرَبِّکَ لا یؤْمِنُونَ حَتَّى یحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لا یجِدُوا فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیتَ وَیسَلِّمُوا تَسْلِیماً[8] یعنی: اما، نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن به‌شمار نمی‌آیند تا تو را در اختلافات و درگیری‌های خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم (قضاوت تو) باشند.

بعضی فکر می‌کنند که این گونه چیزها فقط درِ مراتب عالیه را باز می‌کنند و شرط ایمان و اسلام به وجود آمدن این کیفییت در قلب انسان نیست. به عبارت دیگر، انسان بدون ظهور این کیفیت نیز می‌تواند مؤمن و مسلم باشد. امّا این سوء برداشت محض است و علت آن نیز این است که معمولاً مردم در میان اسلام حقوقی (قانونی) و اسلام حقیقی که نزد خدا معتبر است، فرقی قایل نمی‌شوند.

تا آن‌جایی که به حدود اسلام فقهی و قانونی تعلق دارد، کیفیت قلبی انسان اهمیتی ندارد و به آن نمی‌توان پی‌بُرد بلکه فقط اقرار زبانی کافی است و این امر بسیار مهم است که آن نشانه‌ها و علامات لازم را در خود نمایان می‌سازد یا خیر. برای این که اقرار زبانی لازم است. اگر شخصی با زبان خود، خدا و رسول(ص‎‎) و قرآن و آخرت و لوازم دیگر ایمان را قبول می‌کند و پس از آن شرایطی لازم را نیز به جای می‌آورد که برای اثبات آن ضروری است، در دایره‌ی اسلام پذیرفته می‌شود و در سایر معاملات، مسلمان به شمار می‌آید، امّا این فقط در مورد امور دنیوی است و از حیث دنیوی اساس قانونی و فرهنگی را فراهم می‌سازد که روی آن جامعه‌ی اسلامی تأسیس شده است. افرادی که با این اقرار زبانی وارد جامعه‌ی اسلامی گردند، مسلمان محسوب شده و هیچ کدام آن‌ها تکفیر نمی‌شوند، بلکه همه‌ی آن‌ها‌ در مقابل یکدیگر دارای حقوق شرعی و قانونی و اخلاقی و اجتماعی می‌باشند، در میان آن‌ها روابط زناشویی برقرار گردد، میان آن‌ها ارثیه توزیع شود و روابط دیگر فرهنگی بوجود آید. ولی نجات انسان در آخرت و مسلم و مؤمن قرار گرفتن و در میان بندگان محبوب خدا به شمار آمدن، مبنی بر این اقرار قانونی نیست، بلکه در آن‌جا امر واقعی، اقرار قلبی، تمایل قلبی او و خود را به طور کامل و به رضا و رغبت به خدا سپردن است. اقراری که در دنیا با زبان گفته می‌شود، فقط به قاضی شرع و مردم عامه و مسلمان مربوط است، برای این که آن‌ها فقط ظاهر را می‌توانند ببینند؛ ولی خدا قلب و باطن انسان را می‌بیند. او اعمال انسان را می‌سنجد و می‌بیند که آیا زیستن و مردن او، وفاداری‌ها، فرمان‌برداری‌ها و عبادت‌هایش، به خاطر جلب رضایت خدا بود یا برای کسی دیگر؟[9]

لِلَّهِ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ فَیغْفِرُ لِمَنْ یشَاءُ وَیعَذِّبُ مَنْ یشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ[10]یعنی: آن‌چه در آسمان‌ها و در زمین است، از آنِ خداست و (لذا) اگر آن‌چه را که در دل دارید، آشکار سازید یا پنهان دارید، خداوند شما را طبق آن محاسبه می‌کند، سپس هر که را بخواهد (و شایستگی داشته باشد) می‌بخشد و هر کس را بخواهد (و مستحق باشد) عذاب می‌کند و خدا بر هر چیزی تواناست.

معنی و مفهوم ایمان

ایمان مصدر از ریشه‌ی «أمن» می‌باشد. در لغت عرب ایمان به معنی «تصدیق» است و در اصطلاح نیز ایمان عبارت است از: «تصدیق قلبی تمامی آن‌چه که پیامبر(ص‎‎) آورده است.»[11]

دانشمندان علم کلام، ایمان را چنین تعریف می‌کنند:

«الایمانُ هو التصدیقُ بالجِنان و الاقرارُ باللسان و العملُ بالأرکانِ» یعنی: «ایمان عبارت است از تصدیق قلبی و اقرار با زبان و عمل نمودن به ارکان و اعمال دینی.»

بر این اساس کسی که به شیوه‌ای نیکو و استدلال‌های منطقی وجود خدا را اثبات می‌کند، مؤمن نیست مگر این‌که با روی آوردن به خداوند به ساحل آرامش و امنیت برسد و هم‌چنین به کسی که با نشانه‌های نبوت، کیفیت نزول وحی و وظایف فرشتگان آشنا گردد، نیز مؤمن گفته نمی‌شود تا زمانی که قلبش در فضای روحانی و معنوی نبوت و نزول وحی قرار گیرد. هم‌چنین به فردی که در زمینه‌ی اثبات روز رستاخیز، رویدادها و علایم آن معلوماتی دارد مؤمن به آخرت گفته نمی‌شود، تا زمانی‌که ترس از آتش جهنّم و شوق نعمت‌های بهشتی او را فراگیرد و سپس برای نجات از قرار گرفتن در جمع «مغضوب علیهم» و «ضالین» و پیوستن به «منعَم علیهم»(پیامبران، صدیقان، شهداء و صالحان) به اعمال نیکو روی آورد.

رابطه‌ی اسلام و ایمان

«ایمان» عبارت است از مجموعه‌ای از عقاید و باورهایی که در قلب رسوخ نموده و استقرار یافته و «اسلام» عبارت است از فرمانبرداری و تسلیم شدن، مبتنی بر آن عقیده‌ی راسخ و مستحکم در قلب. در یک کلمه، ایمان تصدیق است و اسلام تسلیم. به زبان رساتر می‌توان رابطه‌ی اسلام با ایمان را به رابطه‌ی درخت با ریشه‌اش تشبیه نمود، هم‌چنان‌که حیات و زندگی درخت به زنده بودن ریشه‌اش بستگی دارد و درخت بدون ریشه یا با ریشه‌ای مرده، تکه چوبی بی‌ارزش بیش نیست، اسلام بدون ایمان نیز پیکر بی‌روحی بیش نیست. همان‌طوری‌که ثمره و میوه و رشد درخت به میزان آفت‌زدایی از ریشه‌اش بستگی دارد، ثمره‌ی اسلام نیز به زدودن آفات ایمانی انسان بستگی دارد و در این صورت است که درخت اسلام رشد می‌کند و ثمره و میوه‌اش هر روز بیشتر و بیشتر می‌شود و شاخ و برگ‌های آن سنگین‌تر و متواضع‌تر می‌شوند و به جایی می‌رسد که در برابر سنگ‌هایی که به طرفش پرتاب می‌شود، متواضعانه، بهترین و شیرین‌ترین میوه‌هایش را هدیه می‌کند.[12]

هم‌چنان‌که پیامبر(ص‎‎) آزار و اذیت دشمنان را با بینش «رحمة‌للعالمین» بودن پاسخ گفت، آن‌جا که به درخواست فرزند عبدالله بن أُبَی بن سلول، بر جنازه‌ی پدرش -که سردسته‌ی منافقین بود- نماز خواند و پیراهنش را کفن او کرده و برایش طلب استغفار کرد. وقتی از او سؤال شد چرا چنین می‌کنی؟ فرمود: پروردگارم مرا در این کار مخیر کرده است. [13] (و من جنبه‌ی رحمت و محبت را برمی‌گزینم.)

انسان به اعتبار دو اصل ایمان و اسلام در یکی از چهار گروه زیر قرار می‌گیرد:

1.کسانی هستند که به خدا ایمان دارند به نحوی که ایمان‌شان آن‌ها را نسبت به خدا مطیع بارآورده و از هر جهت کاملاً تابع احکام خدا هستند و از آن‌چه نهی کرده، گریزانند.

2.کسانی هستند که به خدا ایمان دارند ولی ایمانشان آن‌چنان محکم نیست که بتوانند از هر جهت مطیع باشند و کاملاً از احکام خداوند پیروی کنند. این چنین کسانی با این‌که ایمان‌شان به درجه‌ی کمال نرسیده است، ولی به هر حال مسلمانند و به مقدار معصیتی که مرتکب شده‌اند مانند مجرمین مجازات خواهند شد.

3. کسانی که به خدا ایمان ندارند و به حسب ظاهر ملاحظه می‌شود که اعمالشان درست است.(منافقین) ولی از آن‌جا که به منظور اطاعت و پیروی از قانون خدا آن را انجام نمی‌دهند، بدیهی است که چنین اعمالی اعتبار و ارزشی ندارند.

4. دسته‌ی آخر افرادی هستند که به خدا ایمان نداشته و از انجام هیچ گناه و معصیتی کوتاهی نمی‌کنند، اینان مردمانی یاغی و بدکردارند که جز آتش سوزان دوزخ سرانجامی ندارند.(کافران)[14]



اصولی که باید به آن‌ها ایمان داشت:

پس از فهم الفاظ ایمان و اسلام باید دانست که به چه چیزهایی ایمان داشته باشیم. خداوند در قرآن اصولی را که ایمان آوردن به آن‌ها ضروری است، چنین بیان می‌کند:

یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی أَنزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ یکْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیداً[15] یعنی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، به خدا و پیغمبرش (محمد) و کتابی که بر پیغمبرش نازل کرده است (و قرآن نام دارد) و به کتاب‌هایی که پیش‌تر (از قرآن) نازل نموده است (و هنوز تحریف و نسیان در آن‌ها صورت نگرفته است) ایمان بیاورید. هر کس که به خدا و فرشتگان و کتاب‌های خداوندی و روز رستاخیز کافر شود (و یکی از این‌ها را نپذیرد) حقیقتاً در گم‌راهی دور و درازی افتاده است.

پیامبر بزرگ اسلام(ص‎‎) در حدیثی به نقل از عمرابن‌خطابt در پاسخ جبرئیل که از او در مورد ایمان پرسید، چنین جواب داد:

«ألایمانُ أنْ تُؤمن بالله و ملائکتِهِ و کتبِهِ و رسله و الیومِ الآخرِ والقدر کله خیره وشره»[16] یعنی: «ایمان این است که به خداوند، ملائکه، کتاب‌های آسمانی، پیامبران، روز آخرت و تقدیر همه‌ی خیر و شر باور داشته باشی.»

به یاری خدا در فصول بعد تمام شش موردی را که باید به آن‌ها ایمان داشت، به تفصیل بیان می‌کنیم تا با شناختی کامل از آن‌ها، ایمان عمیق پیدا کرده و در میدان عمل، تسلیمِ محضِ خداوند متعال باشیم.


پانوشت‌ها:
-----------------------------------------

[1] - قرآن کریم، سوره‌ی الانعام، آیه‌ی 14.

[2] - قرآن کریم، سوره‌ی الحج، آیه‌ی 18.

[3]- ابوالاعلی مودودی، خطبه‌های نماز جمعه، مترجم: دکتر آفتاب اصغر، چاپ دوم 1377، نشر احسان، ص36.

[4] - مسلم بن الحجاج، صجیج مسلم، دارالکتب العلمیه، کتاب الایمان، جزء 2، حدیث 5، ص 10.

[5] - قرآن کریم، سوره‌ی الفتح، آیه‌ی 29.

[6]- قرآن کریم، سوره‌ی الانعام، آیات 162 و 163.

[7]- أبو داود السِّجِسْتَانی، سنن أبی داوود، کتاب السنّة، دار إحیاء التراث العربی، جزء 12، حدیث 46، ص 438.

[8]- قرآن کریم، سوره‌ی نساء، آیه‌ی 65.

[9]- ابوالاعلی مودودی، خطبه‌های نماز جمعه، مترجم: دکتر آفتاب اصغر، چاپ دوم 1377، نشر احسان، صص78 تا 89.

[10]- قرآن کریم، سوره‌ی بقره، آیه‌ی 284.

[11]- عبدالرحمن حسن حبنکه المیدانی، العقیدة الاسلامیة و أسسها، تهران 1364، جاپ دوم، نشر صبا تهران و بیان پاوه، صص 91 و 92.

[12] - کُونوا مَعَ الناسِ کالشجرِ/یرْمُونه بالحجرِ و یرمیهم بالثمرِ (پیشوای شهید، حسن البنّا.)

[13] - صحیح مسلم و بخاری به نقل از ابن عمر. البته خداوند بعد از این ماجرا، دستور داد که پیامبر(ص‎‎) برای منافقان نه طلب بخشش کند و نه بر جنازه‌‌ی آن‌ها نماز بخواند: «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ» توبه/80 «وَلا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَداً وَلا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ...» توبه/84 را نازل کرد و پیامبر(ص‎‎) بعد از آن بر منافقی نماز نخواند. سلطان العلماء، تفسیر صفوة العرفان،. ج دوم صص 451 و452.

[14]- علاقه‌مندان برای کسب آگاهی بیشتر در مورد مفهوم «مسلمان» و آن‌چه صفت مسلمانی را در مسلمان کم‌رنگ کرده یا او را از دایره‌ی اسلام خارج می‌کند و نیز توضیحاتی در مورد «ایمان»، به کتاب «دیدگاه‌های فقهی معاصر تألیف دکتر یوسف قرضاوی، ترجمه‌ی احمد نعمتی، تهران، چاپ اول 1380، نشر احسان، صص 179 الی 209 مراجعه نمایند.

[15]- قرآن کریم، سوره‌ی النساء ، آیه‌ی 136.

[16] - احمد بن حنبل، الزهد (مسند احمد)، دار الکتب العلمیة، جزء1، حدیث 6، ص84..